۱۳۸۲ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

يک...دو...سه....


به نور فکر ميکنه و مينويسه. با خودنويس هم مينويسه.
به کلم بنفش فکر ميکنه و ميبخشه . زور ميزنه بر عکس آيه ی دوست داشتنی نلسون ماندلا، فراموش هم بکنه که حرص نخوره.
پر ميشه از انرژی نفرت .حتمن معجزه ای در راهه. معجزه ی حذف.
به آدم فکر ميکنه ،چشمش رو می خارونه و عينکش رو نمی زنه. سيگار ميکشه عوضش.
به قدرت فکر ميکنه که چقدر کنار ضعف معنی ميده. مث جرعه ی اول چای افطار .
به خدا فکر ميکنه و دلش هری ميريزه پايين.
به بزرگ بودن فکر ميکنه. به بزرگ بودن يا بزرگوار بودن و روزه ميگيره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر