۱۳۸۲ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

نقشه ی جغرافيای کوچک کائنات و من ، که با همه ی تبم مرکز آنم


موشک بارانی به نام چهارشنبه سوری و فراموشی اون از رو آتیش پریدن اوستایی که در گذر ساليان ديگه ربطی به هيچ کيشی نداره و شده سنت ايرانی با هر مذهبی ،چند تا تصویر به شدت بی ربط  رو در يه سطح بيربط تر از اون یادم میآره.
تانک های نقلی و کشتار بی دلیل ملت آذربایجان توسط روسها قبل از تخلیه ی کامل آذربایجان درست اون طرف دریای خزرمون. درست از لب دریای خزرمون ...
دیدن یه مشت آشنا تو خیابون گیشا. تو پیاده روها و کلی فشار به مغز. آهان! اینها امینم و جنیفرن!...
شبهای تهران در موشک باران و برنامه ی مقاومت تاپیروزی که حسین پاکدل اجراش میکنه و مرجان و سارا و زری و الهام و آزاده هایی که نمی دونن سر دوستی یواشکیشون با حمید و رضا و پیمان و هومن و مهدی ها چی میآد...
راننده های خوش لباس و بدلباسی که جلوی هر زن و دختری تو خيابون مکث ميکنن. مکث ميکنن و سلام ميکنن. سلام ميکنن و قيمت ميدن. چون اينجا سوئيس نيست که خريدار سکس مجرم باشه. چون اينجا فرض بر اينه که همه ی مونث جات فاحشه ان ، مگه خلافش ثابت بشه...
سرکلاس جبر که جای تارا همون زنگ اول یه سبد گل گلایل گذاشتن چون تو خونه شون توسیدخندان زیر تیرآهن و گچ و سیمان و موشک له شده...
حقوق هايی که از بس خنده داره نشمرده تحويل کسبه ی محترم ميشه. ببخشيد اين آل استار اصله؟...
ماشین هایی که هنوز اسمشو نمی دونيم. بعضی ها بهش ميگن نيسان. به معنای باران! که صدای هرم موتورش دلمون رو می لرزونه. مافقط داریم می خندیم. ما فقط 11 سالمونه...
عاشورا و نوار کویتی پور که به قوت همون دوپس دوپس ها از ماشین دختر پسر ها می آد بیرون...
اوورکتهای آمريکايی که مردم از پادگانها بر داشتن و تا یه مدت فکر میکنی همه ی پسر ها و مردای این مملکت ارتشی هستن...
دختر هايی که مثل گل ياسن و  هنوز فکر ميکنی اگه يارو اذيتشون کرد چه جوری از خودشون دفاع ميکنن و حواست نيست که زير اين همه آرايش و پودر و رنگ حتمن يه ناباوری خشن خوابيده که تونسته خودشو عرضه کنه و قاعدتن از پس خيلی چيزها بر ميآد مگه به تور يه آشفته ای بخوره مث اونی که می خواست پاکسازی رو از مشهد شروع کنه که فکر ميکرد تنها ناپاکی فعلی ما زنهايی هستن که برادرهای هميشه تشنه شو آروم ميکنن... 
چهارشنبه سوری باکو که اونم موشک بارانه و پر از شادی شیطنت آمیز جوونهایی که هنوز ترجیح میدن اگه میخوان متجدد باشن فقط روسی حرف بزنن...
ملافه هایی که از طبقه ی چهارم یه ساختمون تو شبی که قرار نیست تظاهر به شادی کنیم- این قرار رو تاریخ یه ملت میگه نه قانون-  به مرگ میرسن.
صدام و اون گودال غریبی که از توش میکشنش بیرون و دهنی که به عمق همون چاهک باز میشه تا با چراغ قوه ی آمریکایی ها دليل ۸ سال جنگ با ايران و بعد خيال تصرف گوگولی های خليج (به قول حاتمی کيا)بررسی بشه...
کلینکس هایی که روی زانوئه و دستی که با مهارت توی سیگار و خالی میکنه.در پسزمينه بطری پلاستيکی الکل گندم. که توليد رسمی داخليه ولی هنوز برای خريدش از داروخانه ها کمی شرم هست...
شهرک قدس ،خیابان ولی عصر ،میدان امام حسین ،خیابان شهید بهشتی ،خیابان شهید فتحی شقاقی، وپشت شلواری که درست روی باسن افقی چاک خورده.آره! من یه مردم!...
کلیسای مون مارتر(مومغت!) که شب شنبه کلی دختر پسر مست تو بغل همدیگه کنار شیشه های شکسته ی شراب رو پله های تموم نشدنیش و ابهت ملکوتیش نشستن بی هیچ واهمه ای از کسی. بی هیچ اعتقاد به کسی بی هیچ تمسکی. پر از هیچ...
فقط همین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر