۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۲, شنبه

گاهی وقتها آخر ارديبهشت ماه تو يه کشور گل و بلبل ميشه حسابی لرزيد


يه روزگاری يه فيلمکی ساختم که شد ۲ دقيقه شايدم ۱ دقيقه و نيم و اسمش رو گذاشتم يک داستان طولانی.
 
وقتی يه روزهايی کم مياری، وقتی کلمه کم مياری، وقتی دلت می خواد حرف نزنی و ميخوای حرف بزنی چی بهتر از دو تا تصوير کوچولو که تو يه نگاه کوتاه ميتونن طولانی ترين جمله ی امروزت بشن؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر