نشسته روي زمين بادوتاگيس بافته ي شرابي. و دستهايي كه روي چشماش گرفته. بهش ميگن ژاپني. دورش ميچرخن و ميخونن: دختره اينجا نشسته... گريه ميكنه... زاري ميكن... از براي من...
ميچرخن وميخونن. با شادي ميخونن و طلبكارن.
ژاپني ياد پدر بزرگش ميافته. بهش ميگه پاپا. پاپا هميشه ميگه بدهكار بودن بهتره تا طلبكار بودن. ژاپني پاپا رو 1000000 بار دوست داره. واسه همين ژاپني به همه بدهكاره.
ژاپني يه تلفن داره كه با هر شماره اش يه عكسي می آداز كارتونهاي والت ديسني و صاحب اون عكس كلي راجع به خودش حرف ميزنه. ژاپني تلفنشو كه داييش براش از يه جزيره اي - كه سالها بعد تازه معروف ميشه- آورده ، به همه ي بچه هاي محل بدهكاره.
ژاپني تو كارشم بدهكاره. تو زندگيشم بدهكاره. تو مرگشم بدهكاره.به بچه اش بدهكاره. به شوهرش بدهكاره.حتي تو رفاقتش ، تو عشقشم بدهكاره. ژاپني اينقدر پاپا رو دوست داره كه تو طلباشم بدهكاره. ژاپني گاهي اينقدر بدهكاره كه گريه اش ميگيره. ولي گريه اش نمياد. آخه ژاپني اشكاشم بدهكاره .
نشسته روي زمين بادوتاگيس بافته كه يه رنگ غير شرابي سفيداش رو پوشونده . و دستهايي كه روي عينكش گرفته.
ژاپني حالا بعد از اين همه نشستن وسط بچه هاي محل ميدونه كه هيشكي دلتنگ ژاپني نميشه مگه تو اين دلتنگي يه تلفني گير كرده باشه كه حالا ديگه همه مي دونن از جزيره ي كيش اومده.
ژاپني به پاپا فكر ميكنه . و سرش گيج ميره از اين بچه هاي بزرگي كه دور سرش ميچرخن وميخونن و دلش ميخواد كه پاپاي خدابيامرز يه نصيحت ديگه بهش بكنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر