۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۲, شنبه

فيلمنامه ی مبهم عصر ابری


یك پيرزن كه لنگ ميزنه و حياط را با دقت زير ابرو برداشتن يك دختر 20 ساله جارو ميزنه .
و آدمي كه صاف ايستاده ،استوار. و تكيه گاهه. كه بايد تكيه گاه باشه. كه محكومه تكيه گاه باشه. كه لذت ميبره از اين حكم.
و يك دمل بزرگ چركي.دمل بزرگ چركي ملتهب و ميل دو انگشت به فشار دادن دمل. به لمس برجستگي سفت، زير پوستي كه نازك شده . 

يك جفت چشم مهربون پر از شيطنت پشت پرده ي آلبالويي اتاق  .
و يه درد زياد كه مي تونه فلجش كنه. يه درد آسيب رسون كه روحشم تخريب ميكنه . و يه ورق قرص ابدي كه هست .همه جا هست. قرص هاي نفرت انگيزي كه حالا شفاست. كه اگه باشه اون روبيشتر نگه ميداره.
و يك فشار. فشاري به عظمت ابديت و توده ي بدبويي كه خارج ميشه و همه جا رو آلوده ميكنه.

كشف چند هسته ي آلبالو كف حياط و جاي خالي  سه چهار آلبالو روی يک شاخه. و كلافگي پيرزن .
تصوير لذتبخش خوردن دارو و ميل به بقا. بقا در دنيايي كه بنيادش بر عدم بقاست.
وپشتي كه پاك ميشه از دمل.

و دختر كوچولويي
كه به كلاغ سر ديوار
يواشكي ميخنده...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر